بادیگارد شخصی
ویو سانزو
وایی! چند وقت بود ندیده بودمش یادمه از بعد وقتی رفت ایران دیگه ندیدمش اونم یهویی رفت!! هنوز دلیلشو نفهمیدم....
توی فکر بودم و به رفتن کایا و کیانا نگاه میکردم که:
النور:سانزو!!
-ه.. ها؟؟
النور:برم داخل؟! *هفت تیرم رو در اوردم*
-آ.. آره برو فقط مواظب باش و در ضمن جنسا رو پیدا کردی بهم زنگ بزن!!
النور:پس تو چی؟!
-نگران من نباش!! من میدونم چیکار کنم!!
سری به معنای تایید تکون داد و رفت داخل ساختمون
ویو النور( تو)
وارد ساختمون که شدم وقتی در بسته شد و همجا تاریک بود و نور های ضعیفی روشن بودن که مار رو برام سخت میکده هیچ صدایی نمیومد همه جا رو زیر نظر داشتم که یهویی احساس کردم یه نفر داره نزدیک میشه، سریع رفتم پشت چند بشکه قایم شدم و یواشکی زیر نظر داشتم:
=جنسا رو کایا هنوز جاساز نکرده؟!
!! :قربان کایا فرار کرده!!
=فرار کرده؟! چطوری؟!
!! :یه دختره اون رو برد
=کیانا!! اون دختره خواهر کایاعه این یعنی کیانا از ایران برگشته دوباره؟! اما 12 سال پیش که کاری کردیم بره!!
!! :قربان الان وقت نداریم احتمال اینکه پلیس بریزه اینجا خیلی زیاده!!
=زود جنسا رو جمع کنید!!
وقتی دویدن سمت جنسا چند شلیک سریع و حرفه ای به رییسشون و اون یکی کردم که صدای آژیر قرمز به صدا در اومد.. لعنتی!!
دیدم سانزو سریع با ران و ریندو اومدن داخل ساختمون و تیر بارون میکردن و بعد از مدت کمی همشون افتادن و صدای آژیر پلیس اومد
سانزو:زود باشید جنسا رو بردارید
همگی کمک کردیم و جنسای زیادی بود که برداریم، ولی انجامش دادیم و سوار ماشین شدیم و سانزو نشسته بود رو صندلی راننده
سانزو:سفت بشینید چون وقت دیوونه بازیه!!
بدون هیچ هشداری تا ته گازشو گرفت و رفت سمت مقر هممون توی راه فقط دعا میخوندیم نمیریم و سالم جنسا رو به دست مایکی برسونیم
*بعد تقریبا نیم ساعت*
هممون عین عن گرفته ها شده بودیم موهای نامرتب لباسامون که نامرتب بود یه دکمه باز یه دکمه بسته چروک و پوروک بود وقتی در ماشین رو باز کردیم هممون در آستانه خستگی بودیم که دیدم...
برای پارت بعد 𝟐𝟎 لایککک
وایی! چند وقت بود ندیده بودمش یادمه از بعد وقتی رفت ایران دیگه ندیدمش اونم یهویی رفت!! هنوز دلیلشو نفهمیدم....
توی فکر بودم و به رفتن کایا و کیانا نگاه میکردم که:
النور:سانزو!!
-ه.. ها؟؟
النور:برم داخل؟! *هفت تیرم رو در اوردم*
-آ.. آره برو فقط مواظب باش و در ضمن جنسا رو پیدا کردی بهم زنگ بزن!!
النور:پس تو چی؟!
-نگران من نباش!! من میدونم چیکار کنم!!
سری به معنای تایید تکون داد و رفت داخل ساختمون
ویو النور( تو)
وارد ساختمون که شدم وقتی در بسته شد و همجا تاریک بود و نور های ضعیفی روشن بودن که مار رو برام سخت میکده هیچ صدایی نمیومد همه جا رو زیر نظر داشتم که یهویی احساس کردم یه نفر داره نزدیک میشه، سریع رفتم پشت چند بشکه قایم شدم و یواشکی زیر نظر داشتم:
=جنسا رو کایا هنوز جاساز نکرده؟!
!! :قربان کایا فرار کرده!!
=فرار کرده؟! چطوری؟!
!! :یه دختره اون رو برد
=کیانا!! اون دختره خواهر کایاعه این یعنی کیانا از ایران برگشته دوباره؟! اما 12 سال پیش که کاری کردیم بره!!
!! :قربان الان وقت نداریم احتمال اینکه پلیس بریزه اینجا خیلی زیاده!!
=زود جنسا رو جمع کنید!!
وقتی دویدن سمت جنسا چند شلیک سریع و حرفه ای به رییسشون و اون یکی کردم که صدای آژیر قرمز به صدا در اومد.. لعنتی!!
دیدم سانزو سریع با ران و ریندو اومدن داخل ساختمون و تیر بارون میکردن و بعد از مدت کمی همشون افتادن و صدای آژیر پلیس اومد
سانزو:زود باشید جنسا رو بردارید
همگی کمک کردیم و جنسای زیادی بود که برداریم، ولی انجامش دادیم و سوار ماشین شدیم و سانزو نشسته بود رو صندلی راننده
سانزو:سفت بشینید چون وقت دیوونه بازیه!!
بدون هیچ هشداری تا ته گازشو گرفت و رفت سمت مقر هممون توی راه فقط دعا میخوندیم نمیریم و سالم جنسا رو به دست مایکی برسونیم
*بعد تقریبا نیم ساعت*
هممون عین عن گرفته ها شده بودیم موهای نامرتب لباسامون که نامرتب بود یه دکمه باز یه دکمه بسته چروک و پوروک بود وقتی در ماشین رو باز کردیم هممون در آستانه خستگی بودیم که دیدم...
برای پارت بعد 𝟐𝟎 لایککک
- ۴.۲k
- ۰۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط